گریه برای دل خودم...
امشب نشستم واسه دل خودم گریه کردم.. واسه دلی که شکست.. واسه دلی که از تنهایی
خودش بی خبر بود.. واسه دلی که با چه امیدی بود و وباچه نا امیدی مرد .. واسه دلی که تو
پائیز موند.. دیگه هیچوقت بهار نمیاد این دل که مرد همه چی رو باخودش برد دیگه تفاوتی
نداره سبزه.. سفیده .. سیاهه ..همه چیز بی مفهومه .. آدما میان و میرن .. روزها میان و
میرن .. ولی شب همیشه اینجاست .. سیاهی دل رفتنی نیست .. گریه کردم شاید اشکم شب را
بشوره و ببره .. شاید اشکم پائیز را خسته کنه و بزاره بهار بیاد.. ولی دیگه سیل اشک من هم
طا قت غم پائیز رو نداره .. باز دلم شکست..... تو آئینه نگاه کردم و تو عمق چشام غمو
دیدم.. تو اون سیاهی تنهایی رو دیدم.. وعکس دل شکسته مو کنار رودخانه زیر بارون
اشکهام .. امشب نشستم واسه دلم گریه کردم واسه دل خودم واسه دل تو واسه دل همه اونایی
که شبهاشون صبح نداره و پائیز شون بی بهاره ..امشب نشستم واسه دلم گریه کردم واسه دل
خودم واسه دل تو واسه همه اونایی که نگاهشون به آینده فقط عمق غمو تو چشاشون می
بینند..امشب نشستم گریه کردم واسه دل خودم.. واسه دل تو.. واسه دل رویا .. واسه غصه
پائیز .. واسه تنهایی کاج تو زمستون.. واسه پروانه ای که سوخت .. واسه شمعی که آب شد
تا از قطره هاش یاد بگیرند که سوختن یک طرفه هم میتونه باشه.......